روزهای جانبازی

ساخت وبلاگ
بسیاری از رزمندگان شوخ‌طبع در خط مقدم و حتی در اردوگاه‌های دشمن با طنازی‌های خود سبب بالا بردن روحیه هم‌رزمان‌شان می‌شدند... فاش نیوز- «بسیاری از رزمندگان شوخ‌طبع در خط مقدم و حتی در اردوگاه‌های دشمن با طنازی‌های خود سبب بالا بردن روحیه هم‌رزمان‌شان می‌شدند، به باور من، چاشنی طنز همان‌قدر در بالا بردن روحیه رزمندگان ما تأثیرگذار بود که چاشنی مهمات آن‌ها برای ویران کردن مواضع دشمن کارایی داشت.»  با اصابت ترکش در کف کانال به زمین افتاد، با افتادن خوشحال شد. دید تکان نمی‌خورد، خوشحال‌تر شد. بوی خون تازه که شنید، پرواز را در چند قدمی‌اش تصور کرد. رد خشم پوتین نیروهای بعثی پشت سرش، فاصله صورت با خاک کف کانال را که کم کرد، خود را نزدیکی‌های بهشت دید. کلوخ کانال‌نشین بی‌معرفت که راه نفسش را تنگ کرد، زبانش به کمک آمد و با هر سختی بود، کلوخ را کنار زد و راهی برای دم و بازدم پیدا کرد. او باید می‌ماند، این خواست خدا بود. رد ترکش‌هایی که از عملیات محرم کنار نخاعش جا خوش کرده بود، سبب شد تمام وجودش نذر آقاعباس (ع) شود و ویلچر کمک‌حال پاهای از نفس افتاده‌اش. سیاهی هوا که جایش را به روشنی می‌داد، نمی‌دانست، دست‌هایش را دارد یا نه، انگار مرخصی رفته بودند، قبله هم بازی‌اش گرفته بود. با زبانش که حالا تنها همراهش بود و حرکت لب‌هایی که چاشنی این همراهی شد، واژه‌ها یکی یکی روی لب لغزیدند و نمازش ادا شد. کلمه‌ها در رقص صدایش، در زیر و زبر آوایش و در آهنگ جمله‌هایش می‌گویند او از اهالی شهرضای اصفهان زیبا است. صحبت از جانباز رمضان‌علی کاوسی است، خالق کتاب‌هایی که واج به واج واژه‌ها را تنها با انگشت سبابه‌اش کنار هم به نظم کرده و در کمی بیشتر از یک دهه، هفت کتاب او در چندین ن روزهای جانبازی...
ما را در سایت روزهای جانبازی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9mighat61e بازدید : 127 تاريخ : سه شنبه 12 مهر 1401 ساعت: 0:00

اگر اسکندر نبودم... .زماني كه اسكندر (پادشاه مقدوني) براي لشكركشي به ايران حركت مي‌كرد، از همه طبقات نزد او مي آمدند، اما ديوگنس (ديوژن) حكيم معروف يوناني كه در كورينت به سر مي برد، كم ترين توجهي به او نكرد. اسكندر شخصا به ديدار او رفت. دیوژن در برابر آفتاب دراز كشيده بود. چون حس كرد جمع فراواني به سوي او مي آيند كمي برخاست و چشمان خود را به اسكندر كه با جلال و شكوه پيش مي آمد خيره كرد٬ ولي هيچ فرقي ميان اسكندر و يك مرد عادي كه به سراغ او مي آمد نگذاشت و شعار استغنا و بي اعتنايي را حفظ كرد. اسكندر به او سلام كرد و گفت: «اگر از من تقاضايي داري بگو.» ديوژن گفت: «يك تقاضا بيشتر ندارم. من از آفتاب استفاده مي كردم٬ تو اكنون جلو آفتاب را گرفته اي٬ كمي آن طرف تر بايست.» اين سخن در نظر همراهان اسكندر خيلي حقير و ابلهانه آمد. با خود گفتند عجب مرد ابلهي است كه از چنين فرصتي استفاده نمي كند٬ ولي اسكندر كه خود را در برابر مناعت طبع و استغناي نفس ديوژن كوچك ديد، سخت در انديشه فرو رفت. همراهان اسکندر به دیوژن ریشخند زدند! اسکندر خندۀ تلخی سر داد و گفت: «اگر من اسکندر نبودم، دلم می‌خواست دیوژن باشم نه کس دیگر.» دیوژن بدون هراس در جواب اسکندر گفت: «من هم اگر دیوژن نبودم دلم می‌خواست هر کس دیگری باشم غیر از اسکندر!»مناعت طبع، زندگی شرافتمندانه و داشتن عزت نفس یکی از بزرگترین نعماتی است که خداوند به بندگانش ارزانی داشته است. اگر کسی خودش را بندۀ واقعی خداوند بداند به جز درگاه لایزال الهی در برابر هیچ مخلوقی سر تعظیم فرود نمی آورد. هیچ زندانی تاریک تر و بدتر از این نیست که انسان اسیر و بندۀ دیگران شود. انسان اگر اسیر دیگران شد، مجبور است به انسانیت و ارادۀ خود پشت پا بزند و به فکر و نقشۀ دیگران روزهای جانبازی...
ما را در سایت روزهای جانبازی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9mighat61e بازدید : 115 تاريخ : سه شنبه 12 مهر 1401 ساعت: 0:00